Friday, June 8, 2012

ESFAHAN AND HER RUINED BEAUTIESاصفهان نصف جهان-1

دیوارنگار عالیقاپو اصفهان 
دیوارنگارکاخ هشت بهشت اصفهان 
شهر من اصفهان نصف جهان




اصفهان نصف  جهان گفتند
 نیمی از وصف اصفهان گفتند
They say Isfahan is half of the world
But they only say of half of her beauty


از توريستي پرسيدند : نظرت رو درباره اصفهان بگو .گفت : مردمي دارد كه يك باغ را چهارباغ، 20ستون را 40 ستون،يك پل را 33 پل ، يك شهر را نصف جهان و خیابانی بدون آسفالت را رودخانه زاینده رود معرفی می کنند

Maziar Okhowatمازیار اخوت :
ما اصفهانی‌ها خوشمان می‌آید که خودمان را در همه زمینه‌ها سرآمد و الگو بدانیم. انگار این تعارف «اصفهان، نصف جهان» باورمان شده و هر بار حسابی سرحالمان می‌کند. اگرچه این نگاه در طول تاریخ سابقه داشته، حتا قرن پنجم هجری که قدرت فارسی‌نویسی نداشتیم اما تمام تلاشمان را می‌کردیم که مثلاً هویتمان را تثبیت و ثابت کنیم (مثالش «محاسن اصفهان» مافروخی)؛ اما به نظرم ریشه این خودگُنده‌بینی به دوران صفویه برمی‌گردد. و دارالخلافه‌ شدن برای شکوه و عظمتِ حال‌به‌هم‌زَن صفوی. و تلاش برای کسب هویت جدید (امت شیعه). این حرف‌ها بماند برای وقتی دیگر.
می‌خواهم بگویم این گُنده کردن بیهوده را یا خودمان با خودمان می‌کنیم یا اگر هم دیگران دست به کار شدند تن می‌دهیم که بکنند و ما هم خوشمان بیاید. از مصادیق آن هم یکی اصطلاح من‌درآری «مکتب داستان‌نویسی اصفهان». ویژگی‌هایی هم برای این «مکتب» قطار می‌کنیم (یا می‌کنند) و نام چند تا داستان‌نویس هم‌شهری را هم ردیف می‌کنیم (یا می‌کنند) که نشان دهیم یا نشان دهند آن‌ها مکتب‌دار بودند و لابد بقیه داستان‌نویس‌ها هم شاگردان مکتب‌خانه!
شاید بشود گفت که ما نوعی سنت داستان‌نویسی داشته‌ایم که در آن سرمشق‌هایی هست و مشق‌ها و شیوه‌هایی هم‌تراز هم. اما این چه دخلی به مکتب دارد؟ و تازه این سنت شدن چه جای بالیدن است؟ شیوه و سرمشقی اگر سنت شد، از فرط تکرار ناخوش می‌شود. این‌که پُز دادن ندارد.
این میل عجیب به مکتب‌سازی و طبقه‌بندی که بیشتر از این‌که دنبال تحلیل باشد همه پدیده‌های اجتماعی، فرهنگی و ادبی را به دسته‌ها و طبقه‌ها تقلیل می‌دهد، حال آدم را بد می‌کند.
و این زمانی‌ست که خبرنگاران و گزارشگران روزنامه‌ها جای تحلیل‌گران و منتقدان را اِشغال می‌کنند.
و این زمانی‌ست که حاشیه‌ها مهم‌تر از متن‌اند.
و این زمانی‌ست که ما می‌نویسیم تا برای روزنامه‌ها و رسانه‌ها خوراک جور کنیم.
و این زمانی‌ست که نوشتن دیگر قرار نیست شگفتی بیافریند. چون عملی‌ست از قبل طبقه‌بندی‌شده و به محض این‌که شکل می‌گیرد نابود می‌شود.
و این زمانی‌ست که در گوشه‌ای تنگ و تار، تار تنیده‌ایم و خیال می‌کنیم مالک نصف جهانیم.
و این زمانی‌ست که کفش کهنه در بیابان می‌شود نعمت.
آبادانی از ویرانگری آغاز می شود اما  ویرانگری اثا ر باستانی و میراث های فرهنگی نشانی از آبادانی ندارد .

ویرانگر ی نیز  همانند ساختن و آبادانی از جمله خصلت های بارز بشری است و شاهان و حاکمان ایرانی از این هر دو بهره وافر برده اند .اصفهان که به واقع پا نو راما ی معماری و هنر کاشیگری ایران است ، به خاطر زیبایی هایش گویی همیشه مورد رشک و غبطه بوده و از هجوم  و حمله  ویرانگران تاریخی در امان نبوده است. از بمباران و موشکباران عراقی ها تا تغییر نام خیابان ها و مسیر مترو  و خیابان بندی در دوران معاصر همه قصد ویرانگری اصفهان و میراث های فرهنگی آن را داشته اند.
همآوایی نیلی و طلا در گنبد فیروزه ی مسجد شاه اصفهان ان سان بوده است که پیترو د لا وا له اصفها ن  را با قسطنطنیه یا استانبول مقایسه کرده هرچند
کا شیکاری،آجر کاری ، و ترکیب  این دو در مسجد جامع اصفهان به عنوان موزه هشت  قرن  معماری ایران همیشه بی بدیل و بی نظیر  بوده است.گشت در محله های قدیمی اصفهان مانند تبریز نو،جلفا،محله گبرها و درب امام  ما را با جلوه هایی کم شناخته آشنا می کند .بلور واره ها
CRYSTALLOIDS
در حجم و هندسه طرح های کا شی درب امام که به سال ١٤٥٣/٨٣٢ ساخته شده ، نشا ن آشنایی معماران ایرانی را با ریاضیات مدرن و حجم گرایی  دارد .با این حال و بویژه در زمان قاجار و دوران معاصر بی توجهی هاو
ندانم کاری ها  سبب از دست رفتن این شاهکار ها شده است هم از این روست که حاج سیاح  در کتاب خاطرات خود می نویسد:
بناهای قدیمی عا لی صفویه از قبیل آینه خانه و هفت دست را در شرف انهدام دیدم.
حمام شمع سوز در نزدیکی کاخ چهل ستون که  برای خیابان بندی ویران شده یکی دیگر از این مثال هاست
گاه تعمیر و مرمت ، بهانه یی برای ویرانی است مانند تعمیر پل خواجو که بنا به روایتی به علت استفاده
از بولدوزر و دیگر وسایل امروزی ، بنیاد این پل تاریخی را لرزانده و سست کرده است .پل - سد ١٣٢ متری خواجو
در زمان شاه عباس اول به سال ١٦٥٠/١٠٢٩ ساخته شده و خوشبختا نه  بیشتر محل تجمع  بوده تا آمد و شد و به همین دلیل پیش از حمله بولدوزر ها  سالم مانده بوده است .در اساس پل های زاینده رود بناهایی ضعیف تر اند
از جمله بنای ٣٠٠ متری سی و سه پل که در ١٦٠٢/٩٨١ ساخته شده و آن هم خوشبختانه مورد استفاده وسایل نقلیه نیست .پل ١٧ دهانه مارنان نیز  یکبار فرو ریخت و باز سازی شد و ان هم امروزه تنها مورد استفاده
عابر ان و ماهیگیران  است  .از پل شهرستان و حسن بگ امروزه دیگر خبری نیست
ظل السلطا ن ،سایه شاه ،یا مسعود میرزا که در زمان پدرش ناصرالدین شاه حاکم اصفهان بوده به ویرانگری و کشتار شهره است .هم او بود که دستور داد عمارت و باغ های هزار جریب را ویران کنند .در سال  ١٣٨٥ سر در باغ هزار جریب و استخر آن برای احداث متروی اصفهان ویران شد.متروی اصفهان تاکنون موجب ترک خوردن
سی و سه پل شده
 و اثا ر موجود در میدان نقش جهان را که در قرن ١٧ میلادی بنا شده , تهدید به ویرانی می کند .تا ان جا که ممکنست از فهرست میراث های جهانی یونسکو خارج شود .
اصفهان شهر کاخ ها و کو شک ها و برج ها بود که اکنون بیشتر آن ها ویران شده یا رو به ویرانی است همچنین است  کاروانسرا ها که به علت  نوع مصالح ساختمانی شان  اغلب ویران شده اند  به استثنای کاروانسرای مادر شاه در خیابان چهار باغ که مبدل به مهمانسرای زیبای شاه عباس شده است.دیگر کفتر خانه های اصفهان است که آنها هم خالی و متروک مانده و مسافران را به یاد غو لان  قصه ی دون کیشو ت می اندازد

ظریفی می گفت سازنده منار جنبان اصفهان واقع در کار لادا ن پیش از راک اند رل مخترع راک اند رل بوده است خاصه هرگاه که گور ابو عبداله در طبقه  پایین  جابه جا می شده است.منار جنبان که در زمان صفوی ساخته شده در دورا ن معاصر بارها  برای تعمیر به روی بازدید کننده گان بسته شده وبا این حال  اکنون رو به ویرانی است .
متاسفانه بازارها و مساجد تاریخی اصفهان نیز از گزند روزگارو خیابان بندی و نقشه های تازه شهر دآری
د را ما ن نبوده اند .شهر اصفهان با ان که از سوی یونسکو به عنوان میراث  فرهنگی جهانی ثبت شده بارها مورد حمله هواپیماهای عراقی قرار گرفته و بیم ویرانی کامل بناهای تاریخی ان می رفته است.امید است نیروهای خودی این ارزش ها را پا س بدارند و در حفظ ان ها بکو شند
این مقال ادامه دارد
see more :pir bakran of esfahan   
Meidan Naghsh Jehan    میدان نقش جهان 



The Shah Mosque(Jameh Abbasi Mosque) known as Imam mosque(after the 1979 Islamic revolution in Iran) is a mosque in Isfahan, Iran, standing in south side of Naghsh-i Jahan Square. It was built during the Safavid period on the order of the first Shah Abbas of Persia.

The Safavids founded the Shah Mosque as a channel through which they could express themselves with their numerous architectural techniques. The four-iwan format, finalized by the Seljuq dynasty, and inherited by the Safavids, firmly established the courtyard facade of such mosques, with the towering gateways at every side, as more important than the actual building itself. During Seljuq rule, as Islamic mysticism was on the rise and Persians were looking for a new type of architectural design that emphasized an Iranian identity, the four-iwan arrangement took form. The Persians already had a rich architectural legacy, and the distinct shape of the iwan was actually taken from earlier, Sassanid palace-designs, such as The Palace of Ardashir. Thus, Islamic architecture witnessed the emergence of a new brand that differed from the hypostyle design of the early, Arab mosques, such as the Umayyad Mosque. The four-iwan format typically took the form of a square shaped, central courtyard with large entrances at each side, giving the impression of being gateways to the spiritual world.

Standing in the public square, or Maidan, the entrance-iwan (gateway) to the mosque takes the form of a semicircle, resembling a recessed half-moon and measuring 27 meters in height, the arch framed by turquoise ornament and decorated with rich stalactite tilework, a distinct feature of Persian Islamic architecture. At the sides rise two minarets, 42 meters high, topped by beautifully carved, wooden balconies with stalactites running down the sides. Master calligrapher of the Royal court, Reza Abbasi, inscribed the date of the groundbreaking of the construction, and besides it, verses praising Muhammad and Ali.

LC #‎Isfahan #‎ShahMosque #‎ImamMosque #‎RoyalMosque


si o seh pol
 سی و سه پل و خرابکاری مرد م و شهرداری بر دیوارهای آن





پل خواجو ،کار: محمد رضا آتشزاد    POL KHAJU BY: MOHAMAD REZA ATASHZAD 
پل خواجو 

پل مارنان 
 پل شهرستان 
 پل حسن بگ
اصفهان ، کاری از محسن درخشان 
کفتر خانه های خالی یکی از هدف های ویرانگران تاریخی میراث های فرهنگی است  EMPTY DOVECOTS
Massoud mirza ZEL ALSOLTAN (SHAH'S SHADOW)
مسعود میرزا ظل السلطا ن که حاکم اصفهان در زمان پدرش ناصر الدین شاه بود        
چهار باغ   Chehar Bagh 

 ١٨٩٤ کاخ و کو شک شاهی 
کاخ و کو شک شاهی  ١٩٣٠
 بازار اصفهان    Bazar
 کاروانسرا   Adobe Place

منار جنبان اصفهان   Shaking Tower
Original essay by: Dr Faramarz Soleimani
see more:
www.artliteratour.blogspot.com/turqoise_dome
Please Join Us

Monday, June 4, 2012

GONBAD FIRUZEH/TURQUOISE DOME1-2-3

Naghsh Jahan Square,Esfehan
image by : Luigi pesce, 1858
فرامرز سلیمانی 
گنبد فیروزه 
:
و اصفهان من پرده دار آواز های ایرانی بود 
.
در سرخی همیشه ی آتشگاه 
در مستی مدا م سروش آذران 
شهری ست 
در حوالی آتش با د 
شهری که نصف جهان 
به اندوه می سوزد 
و می سازد 
بر تل خاکستر آن 
گنبد فیروزه
١
وقتی که نور مرمرین
روی بام خزان
یله می شد
چشمان پنجره پر بود
از گنبد فیروزه
که می دوید نگاهش
در نقش های نازک اسلیمی
و طرح رقصان چدنی
و خط ثلث عباسی
می خزید
بر کشی معرق دیواری
و می درد سنگ آینه را
به توفانی
.
زلفین در ها
می سرود
ارسی های رنگین را
و پنجدری ها
باز و بسته بود
بسته و
باز
و کوشک های فراخ
و کاخ های شاهی
پر می شد
از زهزه تیر و کمان
و کاروان گچ
می راند
تا عمق لاجورد
.
از سایه سار رواق
آب های جاری بهشت
با گیسوان آبی یار
می ریخت
بر سنگ فرش میدان
زیر نگاه
گنبد فیروزه
٢
وقتی که رنگ شرقی پاییز
می نشست
بر گنبد فیروزه
با باد پنجره غمزه ها می کرد
و در های سیمین
با غژ غژ ی غمین
رقصی غریبه دشت
بر پاشنه ی زمین
.
موجی به دل دا شت
 زنده رود
-وقتی که بود -
آوازه خوان و زاینده
و دستان بارو ها
که می نواخت
 بر گیسوان سرد
گنبد فیروزه
٣
از دوستکومی
تا انتهای هشتی
از تاق های شکسته ی جناقی
تا غرفه های بهشتی
وا گوی گردش روزان بود
زیر گنبد فیروزه
و آفتاب روی سنگاب می نشست
و آواز موزون موذن
همهمه داشت
در محراب
و غرفه ها
و قلم گردشی ها
پر می شد
از شد آمدی بی تاب
و چشمه ها می خزید
تا دهان تشنه ی مادی ها
.
صایب کنار مادی ها غنوده بود
با آواز تاج و
ساز کسایی و شهناز
چه روز ها که بر می دمید
از  سفره ی دلش آهی
.
بهاران در رویای کوه صفه می شکست
تا سبز شود
کوچه باغ نصف جهان
و پگاه نگران کوه
که می دوید
در دهان تشنه ی مادی ها
.
در اجتماع کا شی
در زمزمه ی لوح آجر
در شادی شوخ مرمر
در گردش خزنده ی گچ
در خواب سر خوش آینه
می غنود در های کاخ
و جام های خالی دیوار
می سوخت
با تنبور ها و دف
و هلهله ی سواران بود
در زمین چوگان
و می تپید و
باز می تپید
سم اسبان قزلباش
در سراسر میدان
 .
از ابر های کا شی
باران می برد
باران کاشی
که در مفارقت مناره ها و گنبد
می مویید
.
به باغ نقش جهان
نقش مشوش ایوان
مجرا و برج و جوی و جدول
با سنگ یشم و سماق
در جاه و در جلال
تا بازار چه ی بلند شاهی
گام می زد
و جانب جوان جان
در منشور های مقرنس
ورق می خورد
با خاطره های خوب
گنبد فیروزه
...
Posted in full separately