Naghsh Jahan Square,Esfehan
image by : Luigi pesce, 1858
در سرخی همیشه ی آتشگاه
در مستی مدا م سروش آذران
شهری ست
در حوالی آتش با د
شهری که نصف جهان
به اندوه می سوزد
و می سازد
بر تل خاکستر آن
گنبد فیروزه
١
وقتی که نور مرمرین
روی بام خزان
یله می شد
چشمان پنجره پر بود
از گنبد فیروزه
که می دوید نگاهش
در نقش های نازک اسلیمی
و طرح رقصان چدنی
و خط ثلث عباسی
می خزید
بر کشی معرق دیواری
و می درد سنگ آینه را
به توفانی
.
زلفین در ها
می سرود
ارسی های رنگین را
و پنجدری ها
باز و بسته بود
بسته و
باز
و کوشک های فراخ
و کاخ های شاهی
پر می شد
از زهزه تیر و کمان
و کاروان گچ
می راند
تا عمق لاجورد
.
از سایه سار رواق
آب های جاری بهشت
با گیسوان آبی یار
می ریخت
بر سنگ فرش میدان
زیر نگاه
گنبد فیروزه
٢
وقتی که رنگ شرقی پاییز
می نشست
بر گنبد فیروزه
با باد پنجره غمزه ها می کرد
و در های سیمین
با غژ غژ ی غمین
رقصی غریبه دشت
بر پاشنه ی زمین
.
موجی به دل دا شت
زنده رود
-وقتی که بود -
آوازه خوان و زاینده
و دستان بارو ها
که می نواخت
بر گیسوان سرد
گنبد فیروزه
٣
از دوستکومی
تا انتهای هشتی
از تاق های شکسته ی جناقی
تا غرفه های بهشتی
وا گوی گردش روزان بود
زیر گنبد فیروزه
و آفتاب روی سنگاب می نشست
و آواز موزون موذن
همهمه داشت
در محراب
و غرفه ها
و قلم گردشی ها
پر می شد
از شد آمدی بی تاب
و چشمه ها می خزید
تا دهان تشنه ی مادی ها
.
صایب کنار مادی ها غنوده بود
با آواز تاج و
ساز کسایی و شهناز
چه روز ها که بر می دمید
از سفره ی دلش آهی
.
بهاران در رویای کوه صفه می شکست
تا سبز شود
کوچه باغ نصف جهان
و پگاه نگران کوه
که می دوید
در دهان تشنه ی مادی ها
.
در اجتماع کا شی
در زمزمه ی لوح آجر
در شادی شوخ مرمر
در گردش خزنده ی گچ
در خواب سر خوش آینه
می غنود در های کاخ
و جام های خالی دیوار
می سوخت
با تنبور ها و دف
و هلهله ی سواران بود
در زمین چوگان
و می تپید و
باز می تپید
سم اسبان قزلباش
در سراسر میدان
.
از ابر های کا شی
باران می برد
باران کاشی
که در مفارقت مناره ها و گنبد
می مویید
.
به باغ نقش جهان
نقش مشوش ایوان
مجرا و برج و جوی و جدول
با سنگ یشم و سماق
در جاه و در جلال
تا بازار چه ی بلند شاهی
گام می زد
و جانب جوان جان
در منشور های مقرنس
ورق می خورد
با خاطره های خوب
گنبد فیروزه
...
Posted in full separately
١
وقتی که نور مرمرین
روی بام خزان
یله می شد
چشمان پنجره پر بود
از گنبد فیروزه
که می دوید نگاهش
در نقش های نازک اسلیمی
و طرح رقصان چدنی
و خط ثلث عباسی
می خزید
بر کشی معرق دیواری
و می درد سنگ آینه را
به توفانی
.
زلفین در ها
می سرود
ارسی های رنگین را
و پنجدری ها
باز و بسته بود
بسته و
باز
و کوشک های فراخ
و کاخ های شاهی
پر می شد
از زهزه تیر و کمان
و کاروان گچ
می راند
تا عمق لاجورد
.
از سایه سار رواق
آب های جاری بهشت
با گیسوان آبی یار
می ریخت
بر سنگ فرش میدان
زیر نگاه
گنبد فیروزه
٢
وقتی که رنگ شرقی پاییز
می نشست
بر گنبد فیروزه
با باد پنجره غمزه ها می کرد
و در های سیمین
با غژ غژ ی غمین
رقصی غریبه دشت
بر پاشنه ی زمین
.
موجی به دل دا شت
زنده رود
-وقتی که بود -
آوازه خوان و زاینده
و دستان بارو ها
که می نواخت
بر گیسوان سرد
گنبد فیروزه
٣
از دوستکومی
تا انتهای هشتی
از تاق های شکسته ی جناقی
تا غرفه های بهشتی
وا گوی گردش روزان بود
زیر گنبد فیروزه
و آفتاب روی سنگاب می نشست
و آواز موزون موذن
همهمه داشت
در محراب
و غرفه ها
و قلم گردشی ها
پر می شد
از شد آمدی بی تاب
و چشمه ها می خزید
تا دهان تشنه ی مادی ها
.
صایب کنار مادی ها غنوده بود
با آواز تاج و
ساز کسایی و شهناز
چه روز ها که بر می دمید
از سفره ی دلش آهی
.
بهاران در رویای کوه صفه می شکست
تا سبز شود
کوچه باغ نصف جهان
و پگاه نگران کوه
که می دوید
در دهان تشنه ی مادی ها
.
در اجتماع کا شی
در زمزمه ی لوح آجر
در شادی شوخ مرمر
در گردش خزنده ی گچ
در خواب سر خوش آینه
می غنود در های کاخ
و جام های خالی دیوار
می سوخت
با تنبور ها و دف
و هلهله ی سواران بود
در زمین چوگان
و می تپید و
باز می تپید
سم اسبان قزلباش
در سراسر میدان
.
از ابر های کا شی
باران می برد
باران کاشی
که در مفارقت مناره ها و گنبد
می مویید
.
به باغ نقش جهان
نقش مشوش ایوان
مجرا و برج و جوی و جدول
با سنگ یشم و سماق
در جاه و در جلال
تا بازار چه ی بلند شاهی
گام می زد
و جانب جوان جان
در منشور های مقرنس
ورق می خورد
با خاطره های خوب
گنبد فیروزه
...
Posted in full separately
No comments:
Post a Comment