Thursday, January 31, 2013
Wednesday, January 30, 2013
9-SARI ,THE CITY OF CHILDHOOD
SARI, THE CITY OF CHILDHOOD
دریای مازندران ١٣٤٠
کارگاه نمد ما لی
وزیری آب انبار
آب انبار نو ،خانه فاضلی
تازه ترین تقسیم جغرافیایی شهرستان ساری
رضا شاه و احترام به زنان -- کتاب سفرنامه مازندران ص 34 پ 3
چند روز قبل در “تهران“ که برای سرکشی انبار غله و تأمین آذوقة شهر رفته بودم، شخصی را دیدم که با لباسخواب و زیرشلواری و پای لخت روی سکوی عمارت خود نشسته، و بهسیگار کشیدن مشغول است، و زن و مردی را که از کنار او عبور میکنند، با نهایت لاقیدی مینگرد، و ابداً خیال نمیکند که احترام جامعه، مخصوصاً زنها، برای هر فردی لازم است. مجبور شدم که از اتومبیل پیاده شده و با دست خود این عنصر بیادب و غیر محترم را تنبه نمایم.
اکثریت این مردم هنوز میل ندارند که درب عمارات خود را جارو کرده و دو قدم از زبالههای منزل خود دورتر بنشینند ...
چند روز قبل در “تهران“ که برای سرکشی انبار غله و تأمین آذوقة شهر رفته بودم، شخصی را دیدم که با لباسخواب و زیرشلواری و پای لخت روی سکوی عمارت خود نشسته، و بهسیگار کشیدن مشغول است، و زن و مردی را که از کنار او عبور میکنند، با نهایت لاقیدی مینگرد، و ابداً خیال نمیکند که احترام جامعه، مخصوصاً زنها، برای هر فردی لازم است. مجبور شدم که از اتومبیل پیاده شده و با دست خود این عنصر بیادب و غیر محترم را تنبه نمایم.
اکثریت این مردم هنوز میل ندارند که درب عمارات خود را جارو کرده و دو قدم از زبالههای منزل خود دورتر بنشینند ...
8-SARI THE CHILDHOOD CITY+ زن شالیکار+ سنگده
فرامرز سلیمانی:زن شالیکار + سنگده
FARAMARZ SOLEIMANI:سنکده SANGDEH,MAZANDARAN
سنگده مله تنگ تنگ کوچه
اتا کیجا دره مثل ونوشه
وره کار ندارین مه وسه شه
محله سنگده با کوچه های تنگه
دختری هست مثل بنفشه
کارش نداشته باشین برای منه
و راه به راه سبز می برد در سبز راه سنگده
و سنگده گوهر بر دره و خارا می پراکند
١
از دره
تا قله
گسترده بوریای سبز
می کا ود ژرفای آبی را
سنگده
٢
بر ساقه های خزه پوش
پشتی به صخره دارد
می روبد
نگاه دره را
سنگده
٣
بر قله
ایستاده ورزا
می خواند پر غرور
ماه را
پشت خانه ها
آویزه ی آواز ورزا هاست
سنگده
٤
پیوند سرخ پگاه
با طلای ناب
سبز می لرزد
در روشنا ی فانوس ها
سنگده
٥
می نوشد
خون سرخ افق را
می نشیند با شب
می خواند آواز های شبانه
سنگده
٦
سنگی
کنار سنگ
می غلطد کشتگر در آب
می رقصد گندمزار
به خواب
خمیازه یی بلند می کشد
سنگده
٧
چای و چپق
مهربانی نازک کودک
دستی میان نان و دهان
می گردد نگاه چوپان
می رود تا حوالی لبخند
سنگده
٨
با چشمه
آواز دامنه را
می خواند
قطره
قطره
در آبراهه ها
با چکاوک بر می خیزد
سنگده
٩
مردانی از جنگل می آیند
و جان تازه می دمند
بر درختان مرده
می نشیند حوصله اش تنگ
با شور و شعله
می آشوبد در سکوت مدا م
سنگده
١٠
بچه ها گونه ها شان بزک می شود
می خزد ارغوانی
کوچه باغ تمشک
می خالد خاری ش به دست
سنگده
١١
می درد
دره را
مه شبانه
خیره می نشیند بر پرچین
تسلیم ماه می شود مه
می گشاید چشمان را
می نوشد
چمنه ی سبز باران را
سنگده
١٢
می ترکد گلپر
در حنجره ی مرغی
می کوچد بهار
با نوازش بارش
تا چشمان سبز سنگده
١٣
خاموش می شود نرو
خالی ست گو بنه
کتری لمیده کنار کله
می بلد بر شانه های دهقان
سنگده
١٤
تالار سربند
پاره های پریشان جنگل
جشن پاپلی
داروگ تنها
پروانه بر توسکا و راش
پروانه بر توسکا و راش
نشه ی قارچ
بی ماست باران
زنان هیزم شکن
تبر های بی ترحم
تیغ ترش تلی
ستیز گزنه
عروج عصیانی درخت
بالش برگ
شبنم بوته های بوسه
زمزمه ی سبز باد
موج مقاوم یخو
آبرفت های دریا سوی رود
می نشیند البرز
- آن یار باستانی
در نگاه سنگی سنگده
١٥
پنجه های خروشان
راش می خزد بر زمین
بر گردنه فراز می شود
بر صخره چنگ می زند
سنگده
١٦
صدای پر ریختن پرنده می اید
پشت خاکریز
جنگل همان نیست
که شب آفتاب را صدا می زند
در کوچه باغ سنگده
١٧
در معبد بهار
یاد یاران باران
به انبان دارد
سنگده
١٨
از قله
تا دره
بر بوریای سبز خاکی
سر می دهد آواز های آبی
سنگده
١٩
می خواند کوچه باغ دلتنگ
به آواز ونوشه ی صحرایی
می گشاید با فه ی گیسویش را
سنگده
٢٠
عود و بخور بر قله ی سبز
راه چای و ابریشم در قاب شهاب
باران ستاره از قله تا دره ی
سنگده
P
در باران های همیشه
ساقه های ما
دختران شالی
در کرت ها و مراتع
خورجین مشک های چشمه
در دهانه ی داس رفتن
بی زمزمه، ریزآوا
با قامت بریده ی گندم
رکوع رفتن، سجود بردن
در قهر خورشید
بی سهمی از سایه ی درخت
تافتن
در تنور آفتاب
سوختن
با دست آسباد " هی بگرد تا بگردیم " ،
تا وقت ماهتاب
آرامش مزور شبانگاهی
در رای ناگزیر پدر
بر اسب بی رخصت بخت تاختن
در ولوله ها
و کلکله های زنانی که می زنند
در باران های همیشه
بزرگ می شویم
پیر می شویم
در تصنیفی همواره
ما دختران شالی.
شهرام گراوندی
از ک : ایران مال من است
Monday, January 28, 2013
Sunday, January 27, 2013
Tuesday, January 22, 2013
شهرمن شهسوار تنکابنSHAHSAVAR TONEKABON
سلیمان آباد شهسوار تنکابن
زادگاه پدرم : محمد علی مجتهد سلیمانی
زادگاه مادرم : صدیقه خانم بزرگ پزشکدخت
آرامگاه نیاکانم
آرامگاه نیاکانم
میدان شهسوار
بازار شهسوار
پل شهسوار
چالوس و نمک آبرود
کلاردشت مازندران
ای شهسوار حسن به میدان خوش آمدی
از جلوه های ناز خرامانم خوش آمدی
خواهم چو مور بوسه زنم پای توسنت
گویم که : سفیر سلیمان ، خوش آمدی
ای من غلام سرو قد خوش خرام تو
که امروز همچو سرو خرامان خوش آمدی
یک بار اگر به خاک هلالی قدم نهی
گوید هزار بار که:ای جان خوش آمدی
ای شهسوار حسن به میدان خوش آمدی
از جلوه های ناز خرامانم خوش آمدی
خواهم چو مور بوسه زنم پای توسنت
گویم که : سفیر سلیمان ، خوش آمدی
ای من غلام سرو قد خوش خرام تو
که امروز همچو سرو خرامان خوش آمدی
یک بار اگر به خاک هلالی قدم نهی
گوید هزار بار که:ای جان خوش آمدی
تاریخ تنکابن
شهسوار به منطقه یی اطلاق می شده که نوشهر و چا لوس و رامسر و رودسر را شامل می شده است
نخستین بار در اواخر قرن نهم، مرعشی در تاریخ گیلان و دیلمستان از لفظ تنکابن برای این منطقه نام بردهاست [۲]. احتمالاً این نام از نام «قلعة تُنکا» [۳] ــ که اولیاءاللّه آملی در ۷۶۴ آن را در تاریخ رویان [۴] ضبط کرده ــ گرفته شدهاست. به نوشتة رابینو [۵]، تنکابن به معنای «پایین تنکا» است.
از حکمرانی سادات گیلان بر تنکابن و وقایع نیمة دوم قرن هشتم و قرن نهم، مطالب فراوانی در منابع آمدهاست، از جمله اینکه در ۷۶۹ سید رکابزن کیا، از فرزندان کیا ابوالحسن مشهور به المؤیدباللّه، بر تنکابن و قسمتی از دیلمستان مانند شیرود و هزار حکمرانی میکرده است و بسیاری از اهالی مانند او شیعة زیدی بودهاند [۶]. در ۷۸۹، عدهای از سادات گیلان به دستور امرای گیلانی، از جمله امرای ناصرود، کشته شدند. در پی این واقعه، سیدهادی کیا با نزدیکان و یاران خود به سمت تنکابن رفت و در «دز تنکا» پناه گرفت. این امر موجب شد تا امرای ناصرود که در پی سادات بودند، به حدود تنکابن حمله و خانهها را غارت کنند و آتش زنند [۷]. سیدهادی کیا در سال ۷۹۶ـ۷۹۷ فرمانروای تنکابن شد. وی در تقسیم «ولایت بیه پیش»، فرزندش، سیدیحیی کیا، را به تنکابن فرستاد و مِلک موروثی خود را به او واگذار کرد .[۸]
در ۸۰۶ خواندمیر [۹] به ولایت تنکابن اشاره کرده و در ۸۱۶ مرعشی از حکمرانیِ سیدداوود کارکیای تنکابنی، فرزند سیدهادی کیا، در تنکابن یاد کردهاست [۱۰]. مَلک کیومرث ــ که در ۸۳۰ به مخالفت با سادات گیلان برخاسته بود ــ در ۸۳۱ عمارت خاصة سید داوود کارکیای تنکابنی را که در اواخر تابستان هنوز در ییلاق به سر میبرد، آتش زد و برخی اهالی را به قتل رساند [۱۱]. در ۸۶۵ مازندرانی از «موضع تنکابن» در «مملکت گیلان» نام بردهاست [۱۲]. مرعشی در ۸۸۹ به حرکت خود از کِلیشُم (از قرای ییلاقی تنکابن) به تنکابن برای تصرف «دشت تنکابن» اشاره کردهاست [۱۳]. تنکابن در زلزلة ۸۸۹ ــ که مرعشی شاهد آن بوده ــ آسیب فراوان دید، به طوری که بسیاری از عمارتهای آن، از جمله قصر و مساجد و زیارتگاهها و حمامهای آن، ویران شد و آنچه باقی ماند ترمیم شدنی نبود [۱۴].
در دورة صفویه [۱۵]، اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب [۱۶]، به فرمانروایی شرف خان روزکی [۱۷] بر تنکابن اشاره کردهاست [۱۸]. رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، علاوه بر شرف الدین، از الوند سلطان بن حسین خان فیروزجنگ (فرمانروا در ۱۰۰۶) و حیدرسلطانِ قویْ حصارلو [۱۹] نام بردهاست[۲۰].
در دورة افشاریه (۱۱۴۸ـ۱۲۱۰)، میرزا مهدی خان استرآبادی نام «قریة تنکابن» را در «اعمال دیلَمان» ضبط کردهاست [۲۱]. به گزارش غفاری کاشانی در ۱۱۶۸، محمدحسن خان قاجار برای فتح گیلان به تنکابن لشکر کشیده بود [۲۲]. حدوداً بین سالهای ۱۱۷۵ تا ۱۱۸۵، ابراهیم خان عمارلو شش سال حاکم تنکابن شد. در ۱۱۸۵ هدایت خان، حاکم گیلان که در صدد توسعة قلمرو خود به سمت مشرق بود، تنکابن را از فرمانروایان کُرد (رستم خان عمارلو) گرفت و با موافقت کریم خان زند (متوفی ۱۱۹۳) آن را به گیلان ملحق ساخت [۲۳]، سپس فردی از ایل «قوی حصارلو» را حاکم تنکابن کرد؛ اما بعدها به فرمان کریم خان، ایل قوی حصارلو از حکومت تنکابن برکنار شدند [۲۴].
از اواخر حکومت کریم خان زند ــ که به دستور وی مهدی خان خلعت بری (از طایفة خَلابَران) به حکومت تنکابن رسید تا پایان حکومت قاجاریه، خلابران بر تنکابن حکومت کردند. در ۱۱۹۵، مهدی خان تفنگچیان تنکابنی را همراه مرتضی قلی خان، برادر آقامحمدخان قاجار، که از طرف او مأمور فتح گیلان بود، فرستاد و از آقامحمدخان [۲۵] خواست تا با جدایی تنکابن از گیلان و الحاق آن به مازندران موافقت کند. با موافقت آقامحمدخان در این سال، ولایت تنکابن ضمیمة مازندران شد و با الحاق نواحی کلاردشت و کجور به تنکابن، ولایت محال ثلاث / ثلاثه تشکیل شد [۲۶].به نوشتة زین العابدین شیروانی در ۱۲۴۷، تنکابن قصبهای در گیلان و میان جنگل بوده، آب فراوان و هوای بد، خاک ابریشم خیز و زمین عفونت انگیز و برنج بسیار داشته است. وی فزودهاست که حکیم مؤمن مؤلفِ تحفة المؤمنین * اهل آنجاست [۲۷].
در زمان محمدشاه قاجار (۱۲۵۰ـ۱۲۶۴) که حبیب اللّه ساعدالدوله حاکم تنکابن و محال ثلاث شده بود، تنکابن نفوذ سیاسی بسیار یافت (یوسفی نیا، ص ۳۳۹). در حدود ۱۲۷۵ مکنزی و ملگونوف در بارة بلوک و محلة تنکابن و مالیات آن، تولید ابریشم و صادرات گندم و برنج آن به گیلان و قزوین و باکو مطالبی آوردهاند [۲۸].
در دورة ناصرالدین شاه (۱۲۶۴ـ۱۳۱۳) تنکابن به عنوان محالّی در ولایت مازندران ضبط شدهاست (بهلر، ص ۳۳). اما اعتمادالسلطنه در اواخر سدة سیزدهم نوشتهاست که تنکابن قسمتی از گیلان و مشتمل بودهاست بر هشتاد پارچه ده کوچک ییلاقی و قشلاقی و ناحیهای از سفیدتمش (حد غربی) تا نمک رود (نمک آبرود، حد شرقی)، و افزودهاست که محال ثلاث عبارت اند از: تنکابن و نواحی کلارستاق و کجور. اعتمادالسلطنه به امامزادهها، و صنایع آن از جمله تولید چوخا (جامة پشمی چوپانان) و چادرشب نیز اشاره کردهاست [۲۹]. در ۱۳۰۸ مورگان از حاصلخیزی بخش تنکابن و محصول پنبة آن، باغهای وسیع مرکّبات، لهجة مخصوص اهالی و مسجد کوچک تنکابن یاد کردهاست [۳۰]. در ۱۳۱۴ تنکابن مشتمل بر شش بلوک بود و ماهیگیری در آن رونق فراوان داشت، نیز محلة شهسواران در کنار دریا باغهای بی نظیر داشت و تجار باکو در آن بازار، خانه و حمام داشتند [۳۱].
در دورة مشـروطـه (ح ۱۳۲۴ـ۱۳۲۷) ــ که با قیـام محمد ولی خان تنکابنی *، ملقب به سپهدار تنکابنی، همراه بود ــ تنکابن یکی از مراکز آزادی خواهی شد [۳۲]. امیراسعد تنکابنی، حاکم تنکابن و فرزند سپهدار تنکابنی، با رد مذاکرات هفتم ذیحجة ۱۳۲۴ مجلس برای انتخاب وکلا، محال ثلاث تنکابن را «حکومت مستقله» خواند [۳۳].
رابینو ــ که در ۱۳۲۶ـ۱۳۲۷ به بلوک تنکابن سفر کرده ــ از محصولات آن، بازار هفتگی در بعضی آبادیها، ناحیة کوچک سخت سر (رامسر کنونی) در تنکابن، ماهی فراوان و صنایع آنجا خبر داده و در بارة سکونت یازده طایفة بزرگ در تنکابن مطالبی آورده و گفتهاست که شهسوار بندر خرم آباد است [۳۴]. بنا بر مطالب فخرائی [۳۵] و سپهدار تنکابنی [۳۶] نهضت میرزاکوچک خان جنگلی (متوفی ۱۳۰۰ش) به تنکابن نیز کشیده شده بود.
در ۱۳۱۰ ش آبادی تنکابن به نام شهسوار، به دستور رضاشاه بر طبق اصول صحیح و نقشه توسعه یافت و گاهی بندر شهسوار خوانده میشد (رزم آرا، ج ۳، ص ۱۸۲). مسعود کیهان در ۱۳۱۰ ش در بارة قسمتهای ییلاقی و قشلاقی و کشتیرانی در آن مطالبی ذکر کردهاست. [۳۷][۳۸]در غرب این شهرستان شهرستان رامسر قرار دارد.مرز این دو شهرستان را رودخانه چالکرود تشکیل میدهد.در جنوب شهسوار بخش الموت واقع در استان قزوین قرار گرفته.درشرق شهرستان چالوس قرار دارد.
جمعیت این شهرستان بیش از۱۹۵۰۰۰ نفر است.در شهر شهسوار ۳۳۶۵۰ نفر ساکن میباشند.پس از آن شهر خرم آباد با ۹۸۸۱ , عباس آباد ۹۳۸۴ , متل قو یا سلمان شهر با ۸۳۰۲ , کلارآباد با ۵۱۳۱ و نشتارود با ۴۷۷۰ قرار دارند.بقیه اهالی در مناطق روستایی ساکن میباشند.وسعت این شهرستان ۷/۱۹۷۵ کیلومترمربع میباشد.از محصولات مهم آن انواع مرکبات , برنج و چای را میتوان نام برد.
روستای سلیمان آباد که در ٩ کیلو متری جنوب شهسوار و در دامنه کوه دو هزار قرار دارد زادگاه محمد ابن میرزا سلیمان تنکابنی مولف کتاب قصص العلما ست که در زمان محمد شاه قاجار منتشر شده و از نمونه های نثر قاجاری است
Subscribe to:
Posts (Atom)