Thursday, August 9, 2012

خوشاشیرازووضع بی مثالش SHIRAZ

دروازه شیراز , دروازه اله اکبر 
مسجد ناصر الملک شیراز 
اول اردیبهشت روز سعدی است 


در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
کوروش سالیان ١٣٣٠ پیش از آسوده بخواب ما بیداریم !





در همه جاي دنيا اگر کلبه خرابه ای با 200 سال قدمت پیدا کنند آن را تبدیل به یک مکان گردشگری و شناسنامه قدمت آن سرزمین مي کنند.
در جنوب ایران در مرز استانهای فارس و بوشهر و اطراف شهرستان تنگ ارم ، مقبره ای وجود دارد به اسم گور دختر منتسب به خواهر بزرگ یا مادر کورش بزرگ !

قدمت این بنا در حدود 2500 سال می باشد و شباهت بسیار زیادی به مقبره پاسارگاد دارد اما پیدا کردن این مقبره باستانی بسیار سخت می باشد ! زیرا که این مقبره در یک روستای کوچک میان خانه های روستایی و بدون هیچ گونه محافظتی رها شده ،شما می توانید با خودرو خود تا کنار آن بروید. تیر برق روستا در سه متری آن فرو رفته و اصلا انگار که این بنا وجود ندارد شاید بهتر بود اداره میراث فرهنگی استان بوشهر و سازمان میراث فرهنگی گوشه چشمی هم به این مقبره 2500 ساله منسوب به خانواده بنیانگذار کشور ایران می کرد تا هم رسالت اصلی خود (حفظ میراث فرهنگی ) را انجام داده باشد هم به توسعه گردشگری آن محل کمکی کرده باشد !

گور دختر در سال ۱۳۷۶ با شماره ۱۸۹۷ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

برگرفته از: وبلاگ بحرين استان چهاردهم ايران




هوای منزل یار آب زندگانی ما ست 
صبا بیار نسیمی ز کوی شیرازم 
-حافظ -



مزار پیکر بی چشم لطفعلی خان زند در امامزاده زید بازار فرش فروشان تهران 


 بازار شیراز ، ژان دو لا فوا ١٨٨١
خانه وکیل 

ارگ کریمخان 







شیراز خوش  است خاصه  در فصل  بهار 
و  ان  گه  لب جوی و لب جام و لب  یار 
آواز دف و چنگ و  نی و عود و رباب 
این ها همه با نگارکی شیرین کار 
در شیراز می خواستم تا افق بدوم 
این را آندره مالرو می گفت 
و من در شیراز با حافظ و سعدی تا افق دویدم 

شیراز حافظ و سعدی
مسجد وکیل شیراز در بازار شیراز
شیراز ١٣١٤ خ
آغاز خانه به دوشی
آن گاه بود که
بر عشق را
در میدان رودکی خالی می کرد
دیدم که شهرزاد دارد می گرید
شبی از شب ها
در حیاط  خلوت خانه
حفظ حافظ را پس زدم
شراب شیراز
چه گرم و شهوت انگیز بود
و شهرزاد که قصه می گفت
دیدم هنوز
داش اکل
روی مهتابی به او آغشته بود
با رقص ااشوبگرش
در میدان رودکی
شهرزاد هنوز می گریید
داش آکل
عطر او را با خود برده بود
فرامرز سلیمانی
١٣٦٨

No comments:

Post a Comment