Sunday, September 23, 2012

شهرام گراوندی: شمالیه\شعرهای مازندران





• بهشهر



تن تو
بهشهر من
درخت و سایه و
ابر تر من است

در جاده
بیدها
سر توی هم برده‌اند
دارند گریه می‌کنند

تن تو
کشتزار بوسه
تن تو بستر امن من است


کسی برای مسافر
دست تکان نمی‌دهد

آفتابگردان‌ها
می‌چرخند
به سمت ماه کمرنگ دم صبح!



• بابل


نوای محزونی
- کشیده...

سراسر مسیر خیس است

بناگاه باران!

دلکش است وقتی می‌خواند
بر بام بلند همسایه‌ی کناری!



• قائم شهر


شمشادی
عمود بر دریا
ایستاده در کنار جوی جان

دخترها
سبزه را پارو می‌زنند

و نسیم
زلف مرد را
آشفته می‌کند



• گنبد کاووس


دایره‌ای نشسته
قرار گرفته در کنار موج سبز
چشم‌هایی اریب
صاعقه را بر می‌تابانند تا خرمن جان!

رنگ‌های رقصنده
دویده در تار و پود کبود!

بنفش سیال بر شانه‌های دخترکان


-: آقا!
ما دلی داریم و دلداری نداریم!

No comments:

Post a Comment