Tuesday, July 30, 2013
Sunday, July 28, 2013
ESFAHAN-3...اصفهان
ESFAHAN,ARTHUR UPHAM POPE
SHAH MOSQUE IN NAGHSH JAHAN SQUARE
NAGHSH JAHAN SQUARE
33 Pol.Esfahan,skyview,1347
کار وانسرای مادر شاه
میهمان بیگانه می پذیرفت
فرامرز سلیمانی:آوازهای ایرانی
گنبد فیروزه ,آبان ١٣٦٥
میدان نقش جهان و کوه صفه در شب
زنده رود بی رود و سی و سه پل
سه هزار کفترخانه کود جالیزها را تامین می کردند!
نسترن دانش
Nastaran Danesh
این کبوترخانه های گوشه و کنار شهر اصفهان است. برج های بلندی گاه بشکل گرد و یا چهار گوش. ممکن است بسیاری از مردم تصور کنند این برج ها قلعه های قدیمی شهر هستند، اما این تصور نادرستی زیرا برج های زیبائی که می بینید خانه های "کبوتران" هستند که کبوتر خانه نام دارند.
در حقیقت برج ها نه بخاطر استحکامات دفاعی شهر بلکه در مناطق کشاورزی تنها برای جمع کردن فضولات کبوترها , بصورت یک یا چندین برج در یک مجموعه ساخته می شده است. از مخلوط شدن آب با این فضولات "کود" پرقدرتی بدست می آمده تا جالیزها را قوت ببخشند.
خشت خام، آجر، گچ و گل موادی اند که برای ساختن برج های کبوترخانه از آن استفاده می شده است.
کبوترخانه ها در نواحی مختلف اصفهان شاید بخاطر نوع آب و هوا و یا سلیقه مردمان آنجا شکل های مختلف دارند. مثلا در خوانسار بشکل گرد و در گلپایگان نیز شگل گرد و مکعب معمول اند. قسمت بالایی این برج های گرد و بلند یک یا چند گنبد هم دارند. قسمتهای بالایی برج کبوتر با نام " فلفل دان" سوراخ هایی دارد تا کبوتران بتوانند یراحتی وارد شوند و به همان آسانی از برج خارج شوند. معماران ایرانی این برج ها، برای استراحت و نشستن کبوتران , در دیوارهای داخلی برج ها هزاران لانه دراندازه های همسان ایجاد کرده اند. اگر دقت کرده باشید با کشیدن رشته نوارهای سفید رنگی بع دور هر برج از بالا آمدن و ورود "مارها" به بالای برج جلوگیری می شده است. برای جلوگیری از داخل شدن جانوران مزاحم در بالای برج شبکه های خانه خانه با آجر ساخته شده است. طی سال یک یا چند بار کشاورزان برای جمع کردن فضولات کبوتران به این برج ها سر می زدند. کبوتر خانه ها امروزه بدلیل کم توجهی و جانشین شدن کودشیمیائی به جای کود حاصل از فضولات کبوتران بتدریج کبوتر خانه در حال نابودی اند. بطوری که از سه هزار برج کبوتر در دوران صفویه در استان اصفهان، شاید حدود یکصد کبوترخانه در گوشه و کنار اصفهان باقی مانده است. برج های کبوتر در استان اصفهان، اکنون در شمار میراث فرهنگی و اثار زیبا و هنری معماران اصفهان است
قدم زنان در بازار قلمزنان
عالیقاپو , باب عالی
بازار اصفهان
بافت قدیم شهر
مدرسه و چوب فلک
قالی اصفهان
ﺍﺻﻔونيه ﻣﯿﺮد ﭘﯿﺶ ملای محلشون و ﺑﺶ ﻣﯿﮕد : حج آقا من زمانیِ جنگی ايران آ عِراق به يه عِراقیه ها پناه دادم ، از نظری شرعی اشکالی ندارِد؟
ملا ميگد : - نه، اشکالی ندارِد ، به يه بی پناه ، پناه دادیِ ، جخ صوابم دارِد
اصفونیه دوباره ميگد : آخه روزی ده تومنم اِزش اسدم ، اشکالی ندارِد؟
ملّا ميگِد : نه بهش پناه دادیِّ ديگه ، اشکالی ندارِد
اصفونیه دوباره ميگد : حج آقا حالا - ينیِ به نظردون بش بگم که جنگ تموم شدس!!؟
.
از صفحه ی اصفهان ، نصف جهان
ملا ميگد : - نه، اشکالی ندارِد ، به يه بی پناه ، پناه دادیِ ، جخ صوابم دارِد
اصفونیه دوباره ميگد : آخه روزی ده تومنم اِزش اسدم ، اشکالی ندارِد؟
ملّا ميگِد : نه بهش پناه دادیِّ ديگه ، اشکالی ندارِد
اصفونیه دوباره ميگد : حج آقا حالا - ينیِ به نظردون بش بگم که جنگ تموم شدس!!؟
.
از صفحه ی اصفهان ، نصف جهان
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را
شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش
گر شد از کفت یار بی وفا کن کنار پل سراغش
بنشین در کریاس یاد شاه عباس بستان از دلبر می
بستان پی در پی می از دست وی تا کی تا بتوانی
ساعتی در جهان خرم بودن بی غم بودن بی غم بودن
با بتی دلستان همدم بودن محرم بودن با هم بودن
ای بت اصفهان زان شراب جلفا ساغری در ده ما را
ما غریبیم ای مه بر غریبان رحمی کن خدا را
بهار
با آواز تاج اصفهانی
---
نم نم ِباران را
به تو باختم،
در عصری که کم قشنگ نبود.
باد را
به تو باختم،
در چهار باغی که نسیم اش
مرا می سوخت!
بیا، بیا که هنوز سایه ی درختی را
که با طرح ِ مترو بر باد رفت،
زیر پوستم پنهان کرده ام؛
و تنها با تو می شود
زیر آن سایه دو باره سوخت!
نصرت الله مسعودی
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را
شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش
گر شد از کفت یار بی وفا کن کنار پل سراغش
بنشین در کریاس یاد شاه عباس بستان از دلبر می
بستان پی در پی می از دست وی تا کی تا بتوانی
ساعتی در جهان خرم بودن بی غم بودن بی غم بودن
با بتی دلستان همدم بودن محرم بودن با هم بودن
ای بت اصفهان زان شراب جلفا ساغری در ده ما را
ما غریبیم ای مه بر غریبان رحمی کن خدا را
بهار
با آواز تاج اصفهانی
---
نم نم ِباران را
به تو باختم،
در عصری که کم قشنگ نبود.
باد را
به تو باختم،
در چهار باغی که نسیم اش
مرا می سوخت!
بیا، بیا که هنوز سایه ی درختی را
که با طرح ِ مترو بر باد رفت،
زیر پوستم پنهان کرده ام؛
و تنها با تو می شود
زیر آن سایه دو باره سوخت!
نصرت الله مسعودی
به تو باختم،
در عصری که کم قشنگ نبود.
باد را
به تو باختم،
در چهار باغی که نسیم اش
مرا می سوخت!
بیا، بیا که هنوز سایه ی درختی را
که با طرح ِ مترو بر باد رفت،
زیر پوستم پنهان کرده ام؛
و تنها با تو می شود
زیر آن سایه دو باره سوخت!
نصرت الله مسعودی
...زنده رود را سیلاب برده بود
از شعر گنبد فیروزه
آوازهای ایرانی فرامرز سلیمانی
www.artliteratour.blogspot.com
---
اورنگ خضرایی
اصفهان
:
اصفهان طعم سالهای خوب شعر
اصفهان آفتاب نیمروز و عطر خوب مه
اصفهان سبز و آبی بهشت
اصفهان مستی شبانه و
گذاشتن از پل و
کناره های رود
کجاست کفش راحتی
که بپوشم و میان کوچه های سال های خوب اصفهان رها شوم
کو دوچرخه
کو عصای خیزران
جوانه ام کجاست
١٣٥٦
---
شعری از کتاب " ایران مال من است " /
* " اصفهان "
پرنده ها از کنار رود تایمز
بال برکشیده اند تا زاینده رود
شب ،
مهمانان گرامی عالی قاپو
خواب دیده اند رفته اند حرمسرای شاه عباس
در چرت سنگین قزلباش ها و فراش ها
سینمای ارزان می بینند
در تالار آینه
گم شد ولی
گم شد
گم شد
گم شد !
در زاینده رود
آبی نیست
پرنده ها
بال می گشایند تا سواحل بحرین
کوسه ها در نور بامداد
سینه ی ساحل را می لیسند
ملاح پیر مشرقی
با سوت شیک و رسمی
غربتیان و کولی ها را
به آرامش دعوت می کند
- مفتون چشم های آن خمارم
که شبی تا صبح
خواب دامنه ی مژه هایم را
زدود
و لب های ش
لنگرگاه آسودن و خفتیدن است
اصفهان
قالی مکعب آبی است
که از تایمز تار خورده
پود می زند تا خلیج فارس
دف در دست دختر بندری
پوست روی خواب عمیق من می کشد !
---
شعری از کتاب " ایران مال من است " /
* " اصفهان "
پرنده ها از کنار رود تایمز
بال برکشیده اند تا زاینده رود
شب ،
مهمانان گرامی عالی قاپو
خواب دیده اند رفته اند حرمسرای شاه عباس
در چرت سنگین قزلباش ها و فراش ها
سینمای ارزان می بینند
در تالار آینه
گم شد ولی
گم شد
گم شد
گم شد !
در زاینده رود
آبی نیست
پرنده ها
بال می گشایند تا سواحل بحرین
کوسه ها در نور بامداد
سینه ی ساحل را می لیسند
ملاح پیر مشرقی
با سوت شیک و رسمی
غربتیان و کولی ها را
به آرامش دعوت می کند
- مفتون چشم های آن خمارم
که شبی تا صبح
خواب دامنه ی مژه هایم را
زدود
و لب های ش
لنگرگاه آسودن و خفتیدن است
اصفهان
قالی مکعب آبی است
که از تایمز تار خورده
پود می زند تا خلیج فارس
دف در دست دختر بندری
پوست روی خواب عمیق من می کشد !
---
* " اصفهان "
پرنده ها از کنار رود تایمز
بال برکشیده اند تا زاینده رود
شب ،
مهمانان گرامی عالی قاپو
خواب دیده اند رفته اند حرمسرای شاه عباس
در چرت سنگین قزلباش ها و فراش ها
سینمای ارزان می بینند
در تالار آینه
گم شد ولی
گم شد
گم شد
گم شد !
در زاینده رود
آبی نیست
پرنده ها
بال می گشایند تا سواحل بحرین
کوسه ها در نور بامداد
سینه ی ساحل را می لیسند
ملاح پیر مشرقی
با سوت شیک و رسمی
غربتیان و کولی ها را
به آرامش دعوت می کند
- مفتون چشم های آن خمارم
که شبی تا صبح
خواب دامنه ی مژه هایم را
زدود
و لب های ش
لنگرگاه آسودن و خفتیدن است
اصفهان
قالی مکعب آبی است
که از تایمز تار خورده
پود می زند تا خلیج فارس
دف در دست دختر بندری
پوست روی خواب عمیق من می کشد !
---
Sunday, July 14, 2013
امیرپازواری17-AMIR PAZEVARI
امروز سر راه بدیمه یک دوردونه
کمنه کپل پشت دشنیه شونه
اونچه که منه عقله و منه گمونه
سرخه گله که چادر دپیته شونه
امروز سر راه دردانه یی دیدم /
کمند بر پشت کپل ریخته می رود
آنچه عقل و گمان منست
سرخگلی پرده پوش می رود
ترجمه از مازندرانی :
فرامرز سلیمانی
امیر گته که طرار طره خم چیه
اون گنج و دیگر مار اژدردم چیه
اون کمان اندازون خماخم چیه
یا چابک سو رون دست قمچیه
غم چیه گرد علم لما لم چیه
شاه زنگبار زمه خط غم چیه
اهو وده بالا له کنه رم چیه
خون مردمک دارنه و چش غم چیه
ژولیده کاکل ارقام ارقام چیه
چشم پله بوردی زلف خم چیه
زلفون دله سلسله رم چیه
گل ورق ره حوصله نام چیه
بشنوسمه زنجیر زلف اما چم چیه
با من شفقت دشتی آسا کم چیه
نپرسنی دوست ته دیده نم چیه
من بمردمه روز داشتن ماتم چیه
امیر پازواری معروف به شیخالعجم و امیرالشعرا از شاعران مازندرانی دوران حکومت صفویان است که نیز اورا شاعر قرن نهم و دوران امیر تیمور گورکانی و همچنین ان قرن دهم و یازدهم دانسته اند .امیر پازواری به زبان مازندرانی شعر میسراییده و آواز امیری از گوشه های دستگاه شور به نام و به یاد اوست که امیری خوانی و تبری خوانی مثل ترانه خوانی و پهلوی خ وا نی رایج درمیان روستاییان و چوپانان مازندران از همین رسم و آیین گرفته شده است .
او پس از تصرف مازندران به دست شاه عباس صفوی به وی پیوست و از شاه القابی دریافت کرد. امیر پس از مرگ شاه عباس به پازوار بازگشت و تا آخر عمر در آنجا زیست؛
به روایتی وی ملکالشعرای دربار خیرالنساء بیگم مادر شاهعباس بوده و پیش از جلوس شاهعباس نیز در دربار صفویه نقش برجستهای داشته.است
در هیچ یک از متون به جا مانده از سده ششم تا دوازدهم هجری نشانی از پازواری نیست. اما نخستین بار الکساندر شودزکو ایران شناس لهستانی در سال ۱۹۸۲ میلادی از او با نام شیخالعجم امیر پازواری نام برد و چند سروده از او را چاپ نمود. هچنین برنهارد درن خاور شناس روسی با همکاری میرزا محمد شفیع بارفروشی در سن پترزبورگ مجموعهای با نام کنزالاسرار با ترجمه فارسی به چاپ رساند. در ایران نیز نخستین بار رضاقلی خان هدایت طبرستانی در نوشتههایش به تاریخ ١٢٥٠ تا ١٢٦٣ به امیر پازواری اشاره کرده است و آنگاه این جا و آن جا با و بدون ترجمه فارسی چاپ و نشر شده است
كُنت كنزاً گِرِه ره مِن بوشامه
واجب الوجود علَّم الاسمائمه
خمیر كرده آب چهل صبائمه
ارزان مفروش در گرانبهائمه
او پس از تصرف مازندران به دست شاه عباس صفوی به وی پیوست و از شاه القابی دریافت کرد. امیر پس از مرگ شاه عباس به پازوار بازگشت و تا آخر عمر در آنجا زیست؛
به روایتی وی ملکالشعرای دربار خیرالنساء بیگم مادر شاهعباس بوده و پیش از جلوس شاهعباس نیز در دربار صفویه نقش برجستهای داشته.است
در هیچ یک از متون به جا مانده از سده ششم تا دوازدهم هجری نشانی از پازواری نیست. اما نخستین بار الکساندر شودزکو ایران شناس لهستانی در سال ۱۹۸۲ میلادی از او با نام شیخالعجم امیر پازواری نام برد و چند سروده از او را چاپ نمود. هچنین برنهارد درن خاور شناس روسی با همکاری میرزا محمد شفیع بارفروشی در سن پترزبورگ مجموعهای با نام کنزالاسرار با ترجمه فارسی به چاپ رساند. در ایران نیز نخستین بار رضاقلی خان هدایت طبرستانی در نوشتههایش به تاریخ ١٢٥٠ تا ١٢٦٣ به امیر پازواری اشاره کرده است و آنگاه این جا و آن جا با و بدون ترجمه فارسی چاپ و نشر شده است
كُنت كنزاً گِرِه ره مِن بوشامه
واجب الوجود علَّم الاسمائمه
خمیر كرده آب چهل صبائمه
ارزان مفروش در گرانبهائمه
تيـرِنگْ بَديمِهْ كِهْ ويشِهْ نيشْتِهْ
بيِهْ بَوتِمِهْ تيرِنْگْ !تِهْ مِدِّعاچِهْ چييِهْ
مِهْ ديمْ سِرْخِهْ ، مِهْ گِرْدِنْ هَلي تي تيِهْ
هَرْكَسْ عاشِقْ بوُ،دُونّهْ مِهْ دَرْدْ چِه چييِهْ
بـديـدم من تذروي زار وخستـه درون بيشـه اي تنهـا نشستـه
بدو گفتـم: چه باشـد مـدّعـايت بگـفتـا نيك بنگـر بـا درايت
كه رويم سرخ وگردن هست الوان چنـان اشكوفه اي فصل بهاران
كه رويد بر درخت گوجه بسيار همان آلوچه ي پر بهر وپر بار
هر آن عاشق بود داند سبب چيست؟ فغان ودرد من از كيست ، از چيست؟
بيِهْ بَوتِمِهْ تيرِنْگْ !تِهْ مِدِّعاچِهْ چييِهْ
مِهْ ديمْ سِرْخِهْ ، مِهْ گِرْدِنْ هَلي تي تيِهْ
هَرْكَسْ عاشِقْ بوُ،دُونّهْ مِهْ دَرْدْ چِه چييِهْ
بـديـدم من تذروي زار وخستـه درون بيشـه اي تنهـا نشستـه
بدو گفتـم: چه باشـد مـدّعـايت بگـفتـا نيك بنگـر بـا درايت
كه رويم سرخ وگردن هست الوان چنـان اشكوفه اي فصل بهاران
كه رويد بر درخت گوجه بسيار همان آلوچه ي پر بهر وپر بار
هر آن عاشق بود داند سبب چيست؟ فغان ودرد من از كيست ، از چيست؟
سروش تبرستان
- بعدِ تِه ٫ مِن بِهارماه رِه ٫ نِخوامبه
گُل و سبزه تِماشا رِه ٫ نِخوامبه
بعدِ تِه ٫ دِنیایِ غم ٫ مِه دِلِ شِه
کهو آسموونِ ماه رِه ٫ نِخوامبه
اَمان داد و اَمان داد و اَمان داد
مِه دِل تنگِه و تِه رِه یارمِه ٫ شِه یاد
مِه دل ٫ آینه و دَر بَنده نوره
بِباره چِشمه رِه ٫ زَنگ رِه بَشوره
اگه دوونم نسوزه جنگِل و گل
کَشِم مِن سوزه دل ٫ هایرِه تنوره
اَمان داد و اَمان داد و اَمان داد
مِه دل تنگِ و تِه رِه یارمِه ٫ شِه یاد
مُسلمونوون مِه دل دارنه بَهوونه
نا سَر دارنه ٫ نا ساموون و نا خوونه
مِه دل خوانه ٫ قَلِندِر بَوِه گَردِم
بَوینِم تا چه وونه این زموونه
اَمان داد و اَمان داد و اَمان داد
مِه دل تنگِ و تِه رِه یارمِه ٫ شِه یاد - ...
- برای دیگر شاعران مازندران بنگرید؛
- www.sariville,blogspot.com
Monday, July 1, 2013
Subscribe to:
Posts (Atom)