Sunday, July 14, 2013

امیرپازواری17-AMIR PAZEVARI

امروز سر راه بدیمه یک دوردونه  
کمنه کپل پشت دشنیه شونه 
اونچه که منه عقله و منه گمونه 
سرخه گله که چادر دپیته شونه 
امروز سر راه دردانه یی دیدم /
 کمند بر پشت کپل ریخته می رود 
 آنچه عقل و گمان منست 
سرخگلی پرده پوش می رود 
ترجمه از مازندرانی :  
فرامرز سلیمانی


امیر گته که طرار طره  خم چیه
اون گنج و دیگر مار اژدردم چیه
 اون کمان اندازون خماخم چیه 
یا چابک سو رون دست قمچیه 
غم چیه گرد علم لما لم چیه
 شاه زنگبار زمه خط غم چیه 
اهو وده بالا له کنه رم چیه 
خون مردمک دارنه و چش غم چیه 
ژولیده کاکل ارقام ارقام چیه 
چشم پله بوردی زلف خم چیه 
زلفون دله سلسله رم چیه 
گل ورق ره حوصله نام چیه 
بشنوسمه زنجیر زلف اما چم چیه 
با من شفقت دشتی آسا کم چیه
 نپرسنی دوست ته دیده نم چیه 
من بمردمه روز داشتن ماتم چیه 

امیر پازواری معروف به شیخ‌العجم و امیرالشعرا از شاعران مازندرانی دوران حکومت صفویان است که نیز اورا شاعر قرن نهم و دوران امیر تیمور گورکانی و همچنین ان قرن دهم و یازدهم دانسته اند .امیر پازواری  به زبان مازندرانی شعر می‌سراییده و آواز امیری از گوشه های دستگاه شور به نام و به یاد اوست که امیری خوانی و تبری خوانی  مثل ترانه خوانی و پهلوی خ وا نی رایج درمیان روستاییان و چوپانان  مازندران  از همین رسم و آیین گرفته شده است  . 
او پس از تصرف مازندران به دست شاه عباس صفوی به وی پیوست و از شاه القابی دریافت کرد. امیر پس از مرگ شاه عباس به پازوار بازگشت و تا آخر عمر  در آنجا زیست؛ 
به  روایتی  وی  ملک‌الشعرای دربار خیرالنساء بیگم مادر شاه‌عباس بوده و  پیش از جلوس شاه‌عباس نیز در دربار صفویه نقش برجسته‌ای داشته.است 
در هیچ یک از متون به جا مانده از سده ششم تا دوازدهم هجری نشانی از پازواری نیست. اما نخستین بار الکساندر شودزکو ایران شناس لهستانی در سال ۱۹۸۲ میلادی از او با نام شیخ‌العجم امیر پازواری نام برد و چند سروده از او را چاپ نمود. هچنین برنهارد درن خاور شناس روسی با همکاری میرزا محمد شفیع بارفروشی در سن پترزبورگ مجموعه‌ای با نام کنزالاسرار با ترجمه فارسی به چاپ رساند. در ایران نیز نخستین بار رضاقلی خان هدایت طبرستانی در نوشته‌هایش به تاریخ ١٢٥٠ تا ١٢٦٣ به امیر پازواری اشاره کرده است و آنگاه این جا و آن جا با و بدون ترجمه فارسی چاپ و نشر شده است 
كُنت كنزاً گِرِه ره مِن بوشامه
واجب الوجود علَّم الاسمائمه
 خمیر كرده آب چهل صبائمه
ارزان مفروش در گرانبهائمه

 تيـرِنگْ بَديمِهْ كِهْ ويشِهْ نيشْتِهْ

بيِهْ بَوتِمِهْ تيرِنْگْ !تِهْ مِدِّعاچِهْ چييِهْ

مِهْ ديمْ سِرْخِهْ ، مِهْ گِرْدِنْ هَلي تي تيِهْ

هَرْكَسْ عاشِقْ بوُ،دُونّهْ مِهْ دَرْدْ چِه چييِهْ

بـديـدم من تذروي زار وخستـه درون بيشـه اي تنهـا نشستـه

بدو گفتـم: چه باشـد مـدّعـايت بگـفتـا نيك بنگـر بـا درايت

كه رويم سرخ وگردن هست الوان چنـان اشكوفه اي فصل بهاران

كه رويد بر درخت گوجه بسيار همان آلوچه ي پر بهر وپر بار

هر آن عاشق بود داند سبب چيست؟ فغان ودرد من از كيست ، از چيست؟
 سروش تبرستان 
  • بعدِ تِه ٫ مِن بِهارماه رِه ٫ نِخوامبه
    گُل و سبزه تِماشا رِه ٫ نِخوامبه

    بعدِ تِه ٫ دِنیایِ غم ٫ مِه دِلِ شِه
    کهو آسموونِ ماه رِه ٫ نِخوامبه

    اَمان داد و اَمان داد و اَمان داد
    مِه دِل تنگِه و تِه رِه یارمِه ٫ شِه یاد

    مِه دل ٫ آینه و دَر بَنده نوره
    بِباره چِشمه رِه ٫ زَنگ رِه بَشوره

    اگه دوونم نسوزه جنگِل و گل
    کَشِم مِن سوزه دل ٫ هایرِه تنوره

    اَمان داد و اَمان داد و اَمان داد
    مِه دل تنگِ و تِه رِه یارمِه ٫ شِه یاد

    مُسلمونوون مِه دل دارنه بَهوونه
    نا سَر دارنه ٫ نا ساموون و نا خوونه

    مِه دل خوانه ٫ قَلِندِر بَوِه گَردِم
    بَوینِم تا چه وونه این زموونه

    اَمان داد و اَمان داد و اَمان داد
    مِه دل تنگِ و تِه رِه یارمِه ٫ شِه یاد
  • ...
  • برای دیگر شاعران مازندران بنگرید؛
  • www.sariville,blogspot.com

No comments:

Post a Comment