Tuesday, December 24, 2013
Monday, December 23, 2013
4-5 GONBAD FIRUZEH/TURQUOISE DOME
٤
اصفهان
تالار سرفراز جان
اصفهان
نصف جهان
دروازه ی سه پله
راهی به سوی مغرب
چهار باغ
دلگشای کهن
میان گشاده
بر شورش آب
چار سوهای چشمک و شرم
چار سوی بد
چار سوی مقصود
چار سوی نقش
چار سوی آجر
چار سوی نمک
چار سوی چوب
دلدادگان چهار راه
چهار حوض
دروازه ی ویران
شش مجلس
در گور دیوار
هفت دست ویران
در هفت اشکوب شاه نشین
بلبلان شوریده ی هشت بهشت
هفده دهان پل مارنان
که فرو ایخت
نگاه خیره ی سی و سه پل
در ترک های تا قی ها
چهل چشمه ی خروش
در کاشی پل خواجو
چهل ستون
به نیم نگاهی خاندان
چهل ستون
هزاران ستون
در بازی شوخ آب
چهل ستون
پنهانی پشت پرده ها
پانصد ذراع
نگار خانه ی بهار
هزار دره ی خاموش
هزار جریب ویران
بی سر در و باغ
در تاراج گل
پنجاه هزار
چراغان میدان نقش جهان
هفتاد هزار سهه
بر سر مناره های امیر
تنهای تمام بود
گنبد فیروزه
٥
در آب نمای کاشی
بوسه بر استان هیچ
فواره سال ها سر نگون شده بود
خر گاه و خیمه گاه
بر چیده بود
خیاطخانه و خلیل خانه و توپخانه را
خزان زاده بود
طاو وس خانه
بیرنگ شده بود
قلیان خانه
بی کر و کر بود
پی خانه بی نور
خلعت خانه تهی بود
قوشخانه بی قوش
و بی شکار چی ب شکار
تالار آینه را زنگار گرفته بود
آرایش کاشی
روی ستون آهن نمی نشست
کاروانسرای مادر شاه
میهمان بیگانه می پذیرفت
تاج شکسته ی شاهن
بر تخت پولاد
افتاده بود
بر تخت رستم
خزه روییده بود
پیه سوز ها خاموش
سقف بلند نماز خانه بی صدا بود
شمسه
در ابعاد هندسه
نمی گنجد
گاو خونی
به خون اشتران قربانی
در می غلطید
طغیانی تیران
بر دهل نمی کوفت
پلهای تشنه
ماهیان ویران
و کاروان سر گردان
.
زنده رود را سیلاب برده بود
از سفره خانه
صدایی نمی رسید
توحید خانه
تماشاخانه شده بود
دیوانخانه خلوت بود
پیر بکران ویران بود
مغاره خاموش می نمود
.
طرحی از غبار نور
در سایه روشن گره چینی
گریبان می درد
و کفتر خانه های خالی می پرید
و نقش های پرپری
و عرقچین های آجری
و تارمی های کژ و مژ
که می دوید
تا خانقاه خورشید
بر گنبد فیروزه
.
خیره در سمت کاهل پگاه
بر جای نور
چشمان مناره ها
تحویل آفتاب
به برج گوسپندان
و آسمان روشن
به فانوس شبستان
و چهار ایوان
با دستان نیایش
به سوی آسمان
در انتظاری
دور .
قیصر
در سایه ی سر در
فروتن بود
رو به روی
گنبد فیروزه
اصفهان
تالار سرفراز جان
اصفهان
نصف جهان
دروازه ی سه پله
راهی به سوی مغرب
چهار باغ
دلگشای کهن
میان گشاده
بر شورش آب
چار سوهای چشمک و شرم
چار سوی بد
چار سوی مقصود
چار سوی نقش
چار سوی آجر
چار سوی نمک
چار سوی چوب
دلدادگان چهار راه
چهار حوض
دروازه ی ویران
شش مجلس
در گور دیوار
هفت دست ویران
در هفت اشکوب شاه نشین
بلبلان شوریده ی هشت بهشت
هفده دهان پل مارنان
که فرو ایخت
نگاه خیره ی سی و سه پل
در ترک های تا قی ها
چهل چشمه ی خروش
در کاشی پل خواجو
چهل ستون
به نیم نگاهی خاندان
چهل ستون
هزاران ستون
در بازی شوخ آب
چهل ستون
پنهانی پشت پرده ها
پانصد ذراع
نگار خانه ی بهار
هزار دره ی خاموش
هزار جریب ویران
بی سر در و باغ
در تاراج گل
پنجاه هزار
چراغان میدان نقش جهان
هفتاد هزار سهه
بر سر مناره های امیر
تنهای تمام بود
گنبد فیروزه
٥
در آب نمای کاشی
بوسه بر استان هیچ
فواره سال ها سر نگون شده بود
خر گاه و خیمه گاه
بر چیده بود
خیاطخانه و خلیل خانه و توپخانه را
خزان زاده بود
طاو وس خانه
بیرنگ شده بود
قلیان خانه
بی کر و کر بود
پی خانه بی نور
خلعت خانه تهی بود
قوشخانه بی قوش
و بی شکار چی ب شکار
تالار آینه را زنگار گرفته بود
آرایش کاشی
روی ستون آهن نمی نشست
کاروانسرای مادر شاه
میهمان بیگانه می پذیرفت
تاج شکسته ی شاهن
بر تخت پولاد
افتاده بود
بر تخت رستم
خزه روییده بود
پیه سوز ها خاموش
سقف بلند نماز خانه بی صدا بود
شمسه
در ابعاد هندسه
نمی گنجد
گاو خونی
به خون اشتران قربانی
در می غلطید
طغیانی تیران
بر دهل نمی کوفت
پلهای تشنه
ماهیان ویران
و کاروان سر گردان
.
زنده رود را سیلاب برده بود
از سفره خانه
صدایی نمی رسید
توحید خانه
تماشاخانه شده بود
دیوانخانه خلوت بود
پیر بکران ویران بود
مغاره خاموش می نمود
.
طرحی از غبار نور
در سایه روشن گره چینی
گریبان می درد
و کفتر خانه های خالی می پرید
و نقش های پرپری
و عرقچین های آجری
و تارمی های کژ و مژ
که می دوید
تا خانقاه خورشید
بر گنبد فیروزه
.
خیره در سمت کاهل پگاه
بر جای نور
چشمان مناره ها
تحویل آفتاب
به برج گوسپندان
و آسمان روشن
به فانوس شبستان
و چهار ایوان
با دستان نیایش
به سوی آسمان
در انتظاری
دور .
قیصر
در سایه ی سر در
فروتن بود
رو به روی
گنبد فیروزه
6-7 GONBAD FIRUZEH TURQUOISE DOME
٦
با لاجورد ایوان
رازی عاشقانه داشت
چشمان پنجره
از بلور واره های درب امام
تا هندسه ی حجم تمام
از کوچه ها
تا بام
از نگاه ساربان
تا راسته بازار
از کلاه فرنگی
تا دروازه ی زار نگار
از دیوار های مشبک
با سایه های بلندش
به دامن آفتاب
می گریخت
نگاهش
تا گنبد فیروزه
٧
نقل پل خواجو
می خواند غمگنانه
:از ته قوری در عصر های ساکت پاییزی
چشمان پنجره
پر می شد از غربت
وقتی که ماه
میریخت
سرخی همیشه ی آتشگاه را
از حصار سنگی کوه صفه
روی
گنبد
فیروزه
Sunday, December 22, 2013
GONBAD FIRUZEH/TURQUOISE DOME:8-9
و اصفهان من از پرده ی آواز های ایرانی آغاز شده بود
٨
در سرخی همیشه ی آتشگاه
در مستی ی مدام سروش آذران
شهری ست
در منظر سنگی آفتاب
که می سوزد نصف جهان و
به نصف جهان می سوزد
بر گنبد فیروزه
٩
و اصفهان من پرده پرده آواز های ایرانی می نواخت
در سرخی همیشه ی آتشگاه
در مستی مدا م سروش آذران
شهری ست
در حوالی آتش با د
شهری که نصف جهان
به اندوه می سوزد
و می سازد
بر تل خاکستر آن
گنبد فیروزه
see more:
FARAMARZ SOLEIMANI
TURQUOISE DOME
New Edition 1392/2013
www.artliteratour.blogspot.com/Gonbad_firuzeh
Sunday, December 15, 2013
Saturday, December 14, 2013
MARK TWAIN HOUSE,HARTFORD,CT
MARK TAWIN,SAMUEL LANGHOME CLEMENS
30 NOV 1835,FLORIDA,MISSOURI
21 APR 1910.REDDING,CT
Snow's falling on the Clemens Family's home in Hartford,conniticut
Mark Twain,...,lived in this house,in Hartford,Ct. from 1874 to 1891
351 Famington Ave,Hartford,Ct 06105
Mark Twain,...,lived in this house,in Hartford,Ct. from 1874 to 1891
351 Famington Ave,Hartford,Ct 06105
Thursday, December 12, 2013
Monday, December 2, 2013
KASHAN-2
قمصر کاشان
جشن گل سرخ
حمام فین کاشان
شهر من گم شده است
من با تاب، من با تب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام
من در این خانه،
به گُم نامیِ نمناک علف نزدیکم...
/ برگرفته از: صداى پاى آب
My town has been lost
Overcame with fever and with impatience
I have built another house on the other side of the night
In this house, I feel closer to the damp obscurity of grass
من با تاب، من با تب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام
من در این خانه،
به گُم نامیِ نمناک علف نزدیکم...
/ برگرفته از: صداى پاى آب
My town has been lost
Overcame with fever and with impatience
I have built another house on the other side of the night
In this house, I feel closer to the damp obscurity of grass
Sunday, December 1, 2013
OLD TEHRANتهران قد یم
تهران قدیم = طهران
تهران , خیابان فردوسی , ۱۳۱۰
ورودی تهران
نیاوران , شمیران , تهران
تهران , خیابان شاه آباد
امجدیه , دهه ١٣٤٠
از دزدان و آدملختکنهای ساکن خندقها دستهای هم جماعت کفندزدها بودند که روزها در قبرستانها گردش میکردند و قبور مردههای تازه را نشان میگذاشتند و شبها آنجا را میکندند و کفنهاشان را میربودند و بسا خلافهای غیرانسانی دیگر که از آنان بهظهور میرسید!! پس از آن کفندزدها بس مورد طعن و لعن مردم و منبریها واقع شدند کفنپوشی را بهجای کفندزدی برگزیدند و آن نیز بدینصورت بود که شبها چیز سفیدی مانند کفن سر تا پا میپوشیدند و در گورها و گودالهای معابر و قبرستانها مانند قبرستان سر قبر آقا (قبرستانی در سمت غرب ابتدای جادهشهری مخصوص فقرا) که محل عبور و مسیر مردم محلات جنوبشهر امثال گذر حاج غلامعلی و گذر صابونپزخانه و کوچهی سیاهها و مثل آن بود مخفی میشدند و چندانکه راهگذاری نزدیک میشد برمیخاستند و بیحرکت در برابرش قرار میگرفتند و در همان ترس و هراس بر او میآویختند و جیب بغلاش را خالی میکردند و جامههایاش را به غارت میبردند تا آنجا که این کفنپوش و کفنپوشی چنان ولوله و وحشتی در دل مردم شهر انداخت که از مغرب بهبعد کمتر کسی بیرون از خانه و در کوچه و معبر پیدا میشد و حتا مأموران حفاظتی نیز از برخورد و مأموریت مقابلهی با آنها سر باز میزدند و شانه خالی میکردند، مخصوصاً که بیشتر مردم آنها را مردههای جانبهسری تصور میکردند که دچار عذاب الهی شدهاند و گوربهگور شدهاند.
تهران قد یم جعفر شهری
از دزدان و آدملختکنهای ساکن خندقها دستهای هم جماعت کفندزدها بودند که روزها در قبرستانها گردش میکردند و قبور مردههای تازه را نشان میگذاشتند و شبها آنجا را میکندند و کفنهاشان را میربودند و بسا خلافهای غیرانسانی دیگر که از آنان بهظهور میرسید!! پس از آن کفندزدها بس مورد طعن و لعن مردم و منبریها واقع شدند کفنپوشی را بهجای کفندزدی برگزیدند و آن نیز بدینصورت بود که شبها چیز سفیدی مانند کفن سر تا پا میپوشیدند و در گورها و گودالهای معابر و قبرستانها مانند قبرستان سر قبر آقا (قبرستانی در سمت غرب ابتدای جادهشهری مخصوص فقرا) که محل عبور و مسیر مردم محلات جنوبشهر امثال گذر حاج غلامعلی و گذر صابونپزخانه و کوچهی سیاهها و مثل آن بود مخفی میشدند و چندانکه راهگذاری نزدیک میشد برمیخاستند و بیحرکت در برابرش قرار میگرفتند و در همان ترس و هراس بر او میآویختند و جیب بغلاش را خالی میکردند و جامههایاش را به غارت میبردند تا آنجا که این کفنپوش و کفنپوشی چنان ولوله و وحشتی در دل مردم شهر انداخت که از مغرب بهبعد کمتر کسی بیرون از خانه و در کوچه و معبر پیدا میشد و حتا مأموران حفاظتی نیز از برخورد و مأموریت مقابلهی با آنها سر باز میزدند و شانه خالی میکردند، مخصوصاً که بیشتر مردم آنها را مردههای جانبهسری تصور میکردند که دچار عذاب الهی شدهاند و گوربهگور شدهاند.
تهران قد یم جعفر شهری
Subscribe to:
Posts (Atom)