٤
اصفهان
تالار سرفراز جان
اصفهان
نصف جهان
دروازه ی سه پله
راهی به سوی مغرب
چهار باغ
دلگشای کهن
میان گشاده
بر شورش آب
چار سوهای چشمک و شرم
چار سوی بد
چار سوی مقصود
چار سوی نقش
چار سوی آجر
چار سوی نمک
چار سوی چوب
دلدادگان چهار راه
چهار حوض
دروازه ی ویران
شش مجلس
در گور دیوار
هفت دست ویران
در هفت اشکوب شاه نشین
بلبلان شوریده ی هشت بهشت
هفده دهان پل مارنان
که فرو ایخت
نگاه خیره ی سی و سه پل
در ترک های تا قی ها
چهل چشمه ی خروش
در کاشی پل خواجو
چهل ستون
به نیم نگاهی خاندان
چهل ستون
هزاران ستون
در بازی شوخ آب
چهل ستون
پنهانی پشت پرده ها
پانصد ذراع
نگار خانه ی بهار
هزار دره ی خاموش
هزار جریب ویران
بی سر در و باغ
در تاراج گل
پنجاه هزار
چراغان میدان نقش جهان
هفتاد هزار سهه
بر سر مناره های امیر
تنهای تمام بود
گنبد فیروزه
٥
در آب نمای کاشی
بوسه بر استان هیچ
فواره سال ها سر نگون شده بود
خر گاه و خیمه گاه
بر چیده بود
خیاطخانه و خلیل خانه و توپخانه را
خزان زاده بود
طاو وس خانه
بیرنگ شده بود
قلیان خانه
بی کر و کر بود
پی خانه بی نور
خلعت خانه تهی بود
قوشخانه بی قوش
و بی شکار چی ب شکار
تالار آینه را زنگار گرفته بود
آرایش کاشی
روی ستون آهن نمی نشست
کاروانسرای مادر شاه
میهمان بیگانه می پذیرفت
تاج شکسته ی شاهن
بر تخت پولاد
افتاده بود
بر تخت رستم
خزه روییده بود
پیه سوز ها خاموش
سقف بلند نماز خانه بی صدا بود
شمسه
در ابعاد هندسه
نمی گنجد
گاو خونی
به خون اشتران قربانی
در می غلطید
طغیانی تیران
بر دهل نمی کوفت
پلهای تشنه
ماهیان ویران
و کاروان سر گردان
.
زنده رود را سیلاب برده بود
از سفره خانه
صدایی نمی رسید
توحید خانه
تماشاخانه شده بود
دیوانخانه خلوت بود
پیر بکران ویران بود
مغاره خاموش می نمود
.
طرحی از غبار نور
در سایه روشن گره چینی
گریبان می درد
و کفتر خانه های خالی می پرید
و نقش های پرپری
و عرقچین های آجری
و تارمی های کژ و مژ
که می دوید
تا خانقاه خورشید
بر گنبد فیروزه
.
خیره در سمت کاهل پگاه
بر جای نور
چشمان مناره ها
تحویل آفتاب
به برج گوسپندان
و آسمان روشن
به فانوس شبستان
و چهار ایوان
با دستان نیایش
به سوی آسمان
در انتظاری
دور .
قیصر
در سایه ی سر در
فروتن بود
رو به روی
گنبد فیروزه
اصفهان
تالار سرفراز جان
اصفهان
نصف جهان
دروازه ی سه پله
راهی به سوی مغرب
چهار باغ
دلگشای کهن
میان گشاده
بر شورش آب
چار سوهای چشمک و شرم
چار سوی بد
چار سوی مقصود
چار سوی نقش
چار سوی آجر
چار سوی نمک
چار سوی چوب
دلدادگان چهار راه
چهار حوض
دروازه ی ویران
شش مجلس
در گور دیوار
هفت دست ویران
در هفت اشکوب شاه نشین
بلبلان شوریده ی هشت بهشت
هفده دهان پل مارنان
که فرو ایخت
نگاه خیره ی سی و سه پل
در ترک های تا قی ها
چهل چشمه ی خروش
در کاشی پل خواجو
چهل ستون
به نیم نگاهی خاندان
چهل ستون
هزاران ستون
در بازی شوخ آب
چهل ستون
پنهانی پشت پرده ها
پانصد ذراع
نگار خانه ی بهار
هزار دره ی خاموش
هزار جریب ویران
بی سر در و باغ
در تاراج گل
پنجاه هزار
چراغان میدان نقش جهان
هفتاد هزار سهه
بر سر مناره های امیر
تنهای تمام بود
گنبد فیروزه
٥
در آب نمای کاشی
بوسه بر استان هیچ
فواره سال ها سر نگون شده بود
خر گاه و خیمه گاه
بر چیده بود
خیاطخانه و خلیل خانه و توپخانه را
خزان زاده بود
طاو وس خانه
بیرنگ شده بود
قلیان خانه
بی کر و کر بود
پی خانه بی نور
خلعت خانه تهی بود
قوشخانه بی قوش
و بی شکار چی ب شکار
تالار آینه را زنگار گرفته بود
آرایش کاشی
روی ستون آهن نمی نشست
کاروانسرای مادر شاه
میهمان بیگانه می پذیرفت
تاج شکسته ی شاهن
بر تخت پولاد
افتاده بود
بر تخت رستم
خزه روییده بود
پیه سوز ها خاموش
سقف بلند نماز خانه بی صدا بود
شمسه
در ابعاد هندسه
نمی گنجد
گاو خونی
به خون اشتران قربانی
در می غلطید
طغیانی تیران
بر دهل نمی کوفت
پلهای تشنه
ماهیان ویران
و کاروان سر گردان
.
زنده رود را سیلاب برده بود
از سفره خانه
صدایی نمی رسید
توحید خانه
تماشاخانه شده بود
دیوانخانه خلوت بود
پیر بکران ویران بود
مغاره خاموش می نمود
.
طرحی از غبار نور
در سایه روشن گره چینی
گریبان می درد
و کفتر خانه های خالی می پرید
و نقش های پرپری
و عرقچین های آجری
و تارمی های کژ و مژ
که می دوید
تا خانقاه خورشید
بر گنبد فیروزه
.
خیره در سمت کاهل پگاه
بر جای نور
چشمان مناره ها
تحویل آفتاب
به برج گوسپندان
و آسمان روشن
به فانوس شبستان
و چهار ایوان
با دستان نیایش
به سوی آسمان
در انتظاری
دور .
قیصر
در سایه ی سر در
فروتن بود
رو به روی
گنبد فیروزه
No comments:
Post a Comment